شاخصه های عالم دینی/ برای ایجاد اثرات خاص خود در جامعه، باید متناسب با استعداد خود یک تخصص داشته باشیم
به گزارش رسانه مرام، گفتگوی مفصل حجت الاسلام دکتر رضایی اصفهانی؛ قائممقام مرکز تخصصی امام خمینی، رشتهی مشاورهی اسلامی با رسانه مرام را در ادامه مطالعه می نمایید:
فیلم کامل گفتگو:
صوت کامل گفتگو:
عرض سلام و ادب دارم خدمت استاد عزیزم آقای دکتر رضایی اصفهانی؛ قائممقام مرکز تخصصی امام خمینی، رشتهی مشاورهی اسلامی. امیدوارم و یقین دارم که این گفتگو برای مخاطبین ما مثمرثمر و سودمند خواهد بود. بحثمان را از این نکته آغاز کنیم که در برآورد حضرتعالی، از متون و منابع دینی ما چه تعریفی از عالم دین و روحانیت شده است؟ اگر این تعریف را بفرمایید، بعداً به ابعادی که مدنظر رسانهی «مرام» است میرسیم؛ رسانهای که چند وقتی است با تمرکز بر اخلاق اجتماعی روحانیت سخن میگوید. اما پیش از آنکه ما دربارهی اخلاق اجتماعی روحانیت صحبت کنیم، باید ببینیم یک فرد روحانی و عالم دینی در ادبیات دینی ما چگونه تعریف میشود.
حجتالاسلام دکتر رضایی: بسمالله الرحمن الرحیم. انشاءالله خدای متعال این توفیق را به ما بدهد که آنچه را مرضیّ رضای اوست بر زبان جاری کنیم و بتوانیم گفتگوی مفیدی با هم داشته باشیم. بنده بهعنوان کسی که در بحثهای روانشناسی و مشاوره کار میکنم، سعی میکنم بیشتر با همان دغدغههایی که با آنها مواجه شدهام به این مسئله بپردازم. نمیخواهیم تعریف دقیقِ حدود و ثغور این عنوان را روشن کنیم، اما دربارهی آن فهم کلی که از روایات و برداشتهای علما داریم گفتگو میکنیم.
به نظر بنده، اولین شاخصه برای یک فرد عالم دینی این است که خالص باشد و بحث اخلاص را در گفتار، کردار و رفتار خود با دیگران رعایت کند. «خلوص» در یک کلمه به معنای «یگانگی» است؛ یعنی درون و بیرون انسان یکی باشد. اگر از جهت روانشناسی نیز بخواهیم دربارهی آن بحث کنیم، به این شکل میشود: «کسانی که وحدتیافتگی یا Integration داشته باشند، از سلامت روانی بیشتری برخوردارند و هرچه از این وحدت روانی فاصله بگیریم، به آسیب روانی نزدیک میشویم». بنابراین کسانی که خلوص بیشتری دارند، سالمترین افراد هستند. از اینرو سلامت روانی ائمهی اطهار که معصوماند و از خلوص بالایی برخوردار هستند، هیچ جای خدشهای ندارد.
ما نمیخواهیم به آن مراتب بالا نگاه کنیم. بسیاری از علمای خودمان نیز این مرتبههای خلوص را داشته و دارند. و جالب اینجاست که هرچه این مرتبه بیشتر باشد، گرایش مردم به آنان بیشتر است؛ چون میگویند ظاهر و باطن این شخص یکی است. هرچه این ظاهر و باطن یکیتر باشد، حرف او بیشتر به دل مینشیند، نفوذ اجتماعی او بیشتر میشود، اعتماد مردم به او افزونتر میگردد و اثر کار او بیشتر میشود.
لذا برخی از علمایی که در بعضی از بلاد حضور داشتند و این ویژگی را دارا بودند، وقتی اختلافات خانوادگی را پیششان میبردند ــ که در حوزهی مسائل اجتماعی هم مطرح میشود ــ یا هنگامی که مردم میخواستند یک کار اجتماعی انجام بدهند، کافی بود آن عالم سخنی بگوید یا نظرش را اعلام کند. در این صورت همه حرف او را گوش میکردند، چون خلوص را در وجود او میدیدند.
در پروتکلهای جدید روانشناسی، یک پروتکل کاملاً دینی به نام «درمان معنوی خداسو» داریم که از متدهای بسیار دقیق علمی در آن استفاده شده، ولی بر مبنای اصول و مبانی دینی خودمان ایجاد و درست شده است. این پروتکل بسیار اثرگذار است. اگر طبق این پروتکلها پیش برویم، میتوانیم این یگانگی را در متن زندگی خود آرامآرام کشف کنیم. گاهی وقتی برای یک مراجع هم درمانهای روانشناسی متعارف و معمول انجام شده و هم این درمان و پروتکل را برای او استفاده میکنیم، از این پروتکل بیشتر استقبال میکند و میگوید که برایم این کارآمدتر است. برای ما خیلی مهم است که در ابتدا یک فضا و پروتکل اسلامی داشته باشیم تا مردم بگویند: «این برای ما کارآمدتر است». به همین خاطر در بعضی از روایات میفرمایند: «شماهایی که منتسب به منِ امام صادق (ع) هستید، باید در یک جمع بهترین باشید».
ما باید در مسائل علمی و روانشناسی بتوانیم بهترینها را ارائه بدهیم؛ مثل همین پروتکلهای اسلامی. پس به نظر میرسد که یکی از مهمترین شاخصههای یک عالم دینی، همین بحث یگانگی، خلوص و وحدتیافتگی اوست.
نکتهی دوم، بحث فهم دقیق و درست او از دین است. بهعنوان مثال، ما روایات سبع سنین را از وجود نازنین پیامبر اکرم (ص) شنیدهایم که میفرمایند: «فرزند در هفت سال اول سرور است، هفت سال دوم عبد است و هفت سال سوم هم وزیر است.» خیلی از طلبهها وقتی این را میخوانند، میگویند که طبق این روایت، در هفت سال اول هرچه فرزندمان خواست به او میدهیم؛ ولی اینگونه نیست. اگر با این سبک و سیاق به روایت نگاه کنید، ذهن و درونتان نسبت به روایت حالت تضاد پیدا میکند و به خود میگویید: «نکند این روایت درست نیست».
آقای دکتر پسندیده در مقالهای که دارند و تحقیق عمیق و دقیقی که در حوزههای مختلف محتوایی، سندی و برداشت و تحلیل این روایت انجام دادهاند، میبینیم که اولاً این روایت مرسل است و ثانیاً روایتهای معتبر دیگری نیز وجود دارد که در آنجا صحیح است. ایشان میگویند که بچه در سن هفت سالگی سرور است، ولی این به این معنا نیست که در بازی به او گیر بدهید یا اگر بازی میکند، مدام به او دستور بدهید که «چه کار کنم؟». چند روایت دیگر نیز وجود دارد که ارجاع میدهم تا آنها را مطالعه کنید. جمعبندی این روایت و روایات دیگر این میشود که: «بچهها را در هفت سال اول در بازی آزاد بگذارید و این آزادی به معنای هر کاری نیست».
اینطور نیست که به خانهی کسی برویم و طبق این روایت بگوییم: «هر کاری دلش خواست بکند؛ بچهها را بزند، دیوار را خراب کند و ما هم بگوییم که بچه باید آزاد باشد». اگر این فهم درست نباشد، هم بچه، هم من، هم اطرافیان و اجتماع ضربه میخوریم و هم نگاه به روحانیت نامناسب میشود.
لذا یکی از شاخصهای مهم یک عالم دینی، فهم خوب و دقیق از روایتها است. یک زمان، روایات را در بحثهای فقهی حلال و حرام بررسی میکنیم و یک زمان، این فهم را در مسائل و دیدگاههای اجتماعی مطرح میکنیم. به نظرم اینجا خیلی مهم است که میخواهیم در مسائل تربیتی بحث کنیم و باید در مورد این مسائل بیشتر گفتوگو شود. هرچند که بعضی از آقایان، مانند آیتالله اعرافی، در مباحث تربیتی بحثهای مفصلی دارند، اما به نظر میرسد که هنوز هم در متن جامعه ما، به صورتی که طلبهها بتوانند از آن استفاده کنند، جای گسترش دارد. بنابراین، بحث مسائل اجتماعی برای ما خیلی مهم است. شاید کمکم بتوانیم وارد این بحث شویم که یکی از خصوصیات دیگر عالم دینی، بصیرت باشد.
اگر بخواهیم بصیرت را با نگاه روانشناسی خودمان وارد کنیم، این است که اگر یک عالم دینی میخواهد در مسائل اجتماعی وارد شود، واقعاً باید موقعیت را بسنجد. اگر بخواهد در بحثی مثل امر به معروف وارد شود، باید بفهمد که چگونه و با چه کسی دارد صحبت میکند. بصیرت او در اینجا باید به کمک او بیاید، تا اولاً شرایط جامعه را بلد بوده و شناخته باشد و بعد هم با همان صحبتهای اولیه، متوجه شود که چگونه باید با طرف مقابل صحبت کند. باید بداند کجا علمی، کجا هیجانی و کجا عاطفی صحبت کند. باید با هر کسی متناسب با خودش صحبت کرد.
در مجموع، اگر بخواهم یک قانون بدهیم، میگویم: بصیرت یعنی وقتی من میخواهم فرهنگی را در جامعه ایجاد کنم، با یک فرد صحبت کرده تا یک منکری را از بین ببرم یا یک معروفی را ایجاد کنم، اول باید پذیرش او صورت بگیرد. بعد از پذیرش او، نکته را به او بگویم. برای اینکه حس پذیرش در او به وجود بیاید، باید این حس ایجاد شود که من در صحبتهایم دنبال کمک و همدلی با او هستم و از روی احترام و دلسوزی با او صحبت میکنم. اینطور نیست که بخواهم او را تحقیر کنم و بگویم: «تو نباید این کار را بکنی».
مجری: به نظر میرسد که با معنای بصیرت هم سازگاری دارد، چون بصیرت یعنی پیبردن به لایههای پنهان قضیه. انگار شما با همدلی و همزادپنداری به لایههای پنهان فرد مقابل توجه دارید و آن را لحاظ میکنید.
دکتر رضایی: اگر بخواهم این را خلاصهتر بگویم، باید بگویم که این سه مؤلفه برای یک عالم دینی برای ما مهم است. مؤلفههای دیگری هم وجود دارد، ولی از نگاه بنده، این سه مؤلفه خیلی مهم هستند:
مؤلفه اخلاص، یگانگی و وحدتیافتگی. بحث فهم خوب از روایات؛ یعنی باید درست متوجه شوند. مثلاً بعضیها در بحث امر به معروف و نهی از منکر، بحث آمریت را خیلی زیاد مطرح میکنند، بنابراین وقتی در عمل میخواهند صحبت کنند، بیشتر چکشی صحبت میکنند. در اینجا، حتی اگر آن فرد به خاطر این حالت چکشی از روی ترس کاری انجام دهد، ولی درونسازی صورت نمیگیرد. گاهی من چکشی حرف نمیزنم و با احترام صحبت میکنم و به عنوان یک مسئله اجتماعی به آن نگاه میکنم. مثلاً طبق صحبتهای مقام معظم رهبری، در یک جاها فقط باید یک کلمه در قالب احترام بگویم و بروم. یک نکته روانشناسی وجود دارد که میگوید: «حتی اگر در خانه خواستید دعوا هم بکنید، با احترام دعوا کنید. وقتی میخواهید شوخی هم بکنید، با احترام شوخی کنید. در گفتگوی معمولی هم به یکدیگر احترام بگذارید.» احترام جزو نیازهایی است که همیشه هست و نمیشود در جاهایی از آن دست برداشت. این موضوع در ادبیات دینی ما بسیار آمده است.
بنابراین، مؤلفه دوم ما این است که فهم خوب راجع به روایات داشته باشد. یعنی وقتی راجع به امر به معروف و نهی از منکر صحبت میکنیم، منظور دقیقاً چیست؟ و نکته بعدی هم بصیرت اجتماعی است. اگر این سه مؤلفه وجود داشته باشد، آن شخص مقبولیتی در اجتماع خواهد داشت و میتواند کار خود را به خوبی پیش ببرد.
تازه با این سه مؤلفه عمومی، باید وارد یک تخصص هم شود. این سه مؤلفه عمومی است و باید یک مؤلفه اختصاصی هم داشته باشد. مؤلفه اختصاصی این است که متناسب با استعداد خود، یک تخصص داشته باشد.
مجری: با این فرمایشی که داشتید، به نظر میرسد که بحث تعاملات اجتماعی برای بشر یک ضرورت بوده است. اینطور نبوده که بشر انتخاب کند؛ زیست او به این تعاملات اجتماعی بستگی داشته است. لذا اگر بخواهیم بگوییم یک طلبه تعاملات اجتماعی داشته باشد، انگار از یک ضرورت اجتماعی صحبت کردهایم. وقتی که به یک طلبه میرسیم، این ضرورت معنای ثانویه پیدا میکند. یعنی انگار مازاد بر وظیفهای که ما به حیث انسانی داریم، وظیفهای هم در باب عالم دینی داریم.
مثلاً وقتی یک پدیده اجتماعی رخ میدهد، مردم از سایر مردم انتظار کمک دارند، ولی این انتظار از روحانیت مضاعف است. به قول امروزیها، این «انتظار پلاس» است. نمیشود گفت که من فقط انتظار کمک دارم؛ میگوید انتظارم از روحانی محله، مسجد و از روحانی همسایه بیشتر است. آیا این تلقی درست است و چرایی آن کجا پیدا میشود؟ تصوری که شما از عالم دینی کردید، انگار از هویت او منفک نیست و با قبول رسالت طلبگی، پذیرفته که باید این ابعاد را هم داشته باشد.
دکتر رضایی: این ابعاد در طول دوران طلبگی مدام بهروز میشوند، گسترش پیدا میکنند و دقیقتر و کاملتر میشوند. غایت حوزه ما باید طوری باشد که وقتی یک طلبه بیرون میآید، این خصوصیات در او باشد. اگر میبینیم که این خصوصیات در طلبهها کم است، باید آسیبشناسی کنیم تا ببینیم کجای کار نیاز به تقویت دارد.
بد نیست که از حوزه روانشناسی خودمان هم کمی بگویم. من الان احساس خوبی به فرآیند تخصصی خودمان در بحثهای طلبگی دارم. انصافاً الان در حوزه و در بحث مشاورهها تخصصی، یک حوزه پیشرو داریم. زیرا وقتی با برخی از سازمانها، مثل سازمان نظام روانشناسی و مسئولین آن یا بهزیستی صحبت میکنیم، میگویند که شما خیلی خوب دارید جلو میروید و خیلی خوب پیشرفت میکنید. ما در جامعه روانشناسی هستیم و باید حرف برای گفتن داشته باشیم. یعنی علاوه بر اینکه مطالب را بلد باشیم، باید در حیطه بحثهای اسلامی نیز حرف برای گفتن داشته باشیم. طلبههای خیلی خوبی در این حوزه کار میکنند، هر چند که هنوز تا مطلوب خودمان فاصله داریم. اثرات رشته خودمان را در جامعه میبینیم.
من و دوستانم در نمایشگاه بینالمللی قرآن مشاوره میدادیم. ما معمم نشسته بودیم و مشاوره ارائه میکردیم و برای گرفتن مشورت از ما صف کشیده بودند، اما شخصی بود که معمم نبود و گاهی کسی برای مشاوره به نزد او میرفت. برایم سوال شد که تخصص او خوب است، پس چرا برای ما بیشتر صف میکشند؟ در ابتدا فکر کردم شاید چون ما متدینتر هستیم، مردم به این صف میآیند، اما بعد دیدم غیرمتدینها هم به این صف میآیند. سپس از خود آنها پرسیدم که چرا به نزد آن شخص که تخصص خوبی دارد نمیروید؟ آنها میگفتند: «وقتی یک روحانی متخصص را میبینیم، اعتمادمان بیشتر جلب میشود».
یک دختر خانم که حجاب کاملی نداشت، همراه مادر خود برای مشاوره به نزد من آمد. من مردد بودم که چطور میتوانم به او مشاوره بدهم و در عین حال چارچوب و ضوابط دینی خودم را رعایت کنم. به او گفتم: «اگر به شما نگاه خاصی ندارم، به خاطر برخی از اعتقاداتم است، ولی کاملاً به صحبتهای شما گوش میکنم و نکات اصول روانشناسی را برایتان مطرح میکنم.» ایشان مسئله خود را درباره ازدواج مطرح کرد و من نکات تخصصی خودم را به او گفتم و مسئلهاش حل شد.
مجری: شاید از نظر آکادمیک هم به شما ایراد بگیرند و بگویند حرفهای و فنی نیستید.
دکتر رضایی: ممکن است ایراد بگیرند، ولی من سعی کردم با گفتگوی خود این موضوع را جبران کنم و به او گفتم که اگر طبق اعتقاداتم به شما نگاه نمیکنم، ولی کاملاً به صحبتهای شما گوش میدهم و همدلی دارم. جالب اینجاست که مسئله ازدواج او که در ذهنش تعارضاتی داشت، حل شد و احساس رضایت بیشتری کرد و ناخودآگاه، وقتی از جلسه بیرون میرفت، حجاب خود را خیلی بیشتر رعایت کرد. مادر او از من پرسید: «آیا شما راجع به حجاب او صحبت کردید؟» من گفتم: «نه، حتی یک کلمه درباره حجاب با او صحبت نکردم.» مادرش گفت: «تا الان هیچوقت اینطور حجابش را رعایت نکرده بود»!
چیزی که میخواهم بگویم این است که بالاخره اگر بخواهیم اثرات خاص خود را در جامعه داشته باشیم، باید متناسب با استعداد خود یک تخصص داشته باشیم و در تخصص خود جزو بهترینها باشیم. باید حرکت علمی دقیق داشته باشیم و سپس مطابق با منویات اسلامی پیش برویم. الان در دنیا و در جاهای مختلف، مطالبه بحثهای اسلامی و تخصصی وجود دارد و میگویند که بحثهای روانشناسی اسلامی را کاملاً میدانیم و اگر شما بتوانید پروتکلهای اسلامی خود را برای ما بیان کنید، بسیار مفید خواهد بود. اساتید خوبی هم در این بخش فعالیت دارند.
مجری: من این مسئله را در بسیاری از اساتید علوم انسانی دیدهام؛ بهویژه وقتی در سمینارها و نشستهای بینالمللی شرکت میکنند. مطالبهای که همیشه از سوی دنیای غرب وجود داشته _مخصوصاً از طرف اندیشمندانی با وجدان بیدار_ این بوده که نظریههایی که از بستر غرب آمده است را صرفاً به خود ما برنگردانید. آنها میگویند: «ما اینها را بهتر از شما میدانیم؛ اگر حرف تازهای دارید که برخواسته از تفکر دینی و اسلامی است، به ما ارائه کنید.» بنابراین نه فقط در عرصه روانشناسی، بلکه در تمام حوزههای علوم انسانی، این نیاز وجود دارد.
دکتر رضایی: بله، قطعاً، و کار هم در این زمینه در حال انجام است. یکی از کارهای مهم ما این است که هم پروتکلهای روانشناسی و هم پروتکلهای اسلامی را آموزش دهیم. برنامهریزی شده که هر دو را یاد بگیرند، بدون اینکه مجبور باشند یکی را انتخاب کنند. اکثر دانشجویان پروتکلهای اسلامی را میپسندند و حتی سعی میکنند پایاننامههای خود را براساس این مدلهای اسلامی طراحی کنند. این برای ما بسیار جذاب است و وظیفه ما نیز عرضه این بحثهاست.
من به عنوان یک عالم دینی، حتماً باید ورودی در مسائل اجتماعی داشته باشم. به چه معنا؟ ممکن است بگویید شخصی برونگرا است. در این صورت میگوییم کسانی که برونگرا هستند، وارد بحثهای تبلیغ دین شوند. حتی مبلغ هم باید کاملاً تخصصی باشد. یک مبلغ باید بداند چگونه در یک منطقه ناآشنا تبلیغ کند. آیا روشهای تبلیغ را بلد است؟ آیا میداند در این منطقه مدلهای مختلفی از آدمها وجود دارد و باید با هر فرد، هر خانواده و هر فرهنگ چگونه برخورد کند تا اثرگذار باشد و پیام دینی را بفهمند، بپذیرند و عمل کنند؟
ما کسی را داشتیم که در فضایی مانند خانوادههای یکی از نهادها فعالیت میکرد؛ آنها چندان اهل دین نبودند، اما یک روحانی با روشهای خود، از هفت صبح تا ساعت یازده شب برای تبلیغ تلاش میکرد.
مجری: بعضیها اشکال میگیرند و میگویند برخی از این تخصصی شدنها باعث شده که عموم مردم دیگر زبان طلبهها را نفهمند. یکی از آفات ورود طلاب به عرصههای تخصصی این است که دیگر نمیتوانند با عموم مردم ارتباط برقرار کنند.
دکتر رضایی: این مسئله خیلی روشن است. در حوزه بیش از دویست رشته و میانرشته وجود دارد. اگر هر کسی متناسب با استعداد خود وارد رشته مورد نظر شود و تخصص خود را کسب کند، نتیجه بسیار عالی خواهد بود. ما یک جمعی از طلبه داریم و مردم نیز نیازهای متعددی دارند. وقتی بررسی میکنیم، میبینیم اکثر نیازهای مردم با بسیاری از تخصصهایی که ما داریم همخوانی دارد. بنابراین در هر منطقهای که حضور داریم، بحثهای تبلیغی باید توسط متخصص تبلیغی بیان شود. لازم نیست همیشه حضوری باشیم؛ میتوان مشاورههای تخصصی را ارجاع داد. بهعنوان مثال، مشاوره تلفنی و مجازی هم داریم و حضوری هم ارائه میشود. وقتی از تخصصهای مختلف استفاده کنیم، مردم با بدنه کلی روحانیت در ارتباط خواهند بود و میگویند: «روحانیت بود که کار من را حل کرد». حتی در میان اقوام، وقتی با فردی روحانی صحبت میکنیم، اگر تخصص لازم را نداشته باشد، شخصی را معرفی میکند تا به متخصص مربوطه مراجعه کنیم و کار حل شود. یک نکته مهم این است که حدود و ثغور تخصصهای روحانیت مشخص باشد.
مجری: بله، خیلی مهم است. آیا میتوان در مورد حدود و ثغور آن صحبت کرد؟ آیا چنین چیزی تدوین شده است؟
دکتر رضایی: من میتوانم صحبتهای اولیهای در این زمینه داشته باشم، ولی نیاز به گفتگوی مفصلتر دارد که طرح یا جزوهای برای آن تهیه شود. مردم خودشان نشان میدهند که از یک روحانی چه انتظاری دارند. روحانی باید در حیطه علوم انسانی و اسلامی تخصص داشته باشد؛ اما حوزههایی مانند جراحی مغز و اعصاب، باشگاهداری، اسبسواری، بدنسازی و… برای یک روحانی مناسب نیست. تخصصهایی که برای طلبه تعریف شده، در حوزه علوم انسانی و اسلامی قرار دارد.
بحثهای روانشناسی واقعاً میتواند روان یک انسان را نجات دهد. وقتی روانشناسی اسلامی را به مردم نشان دهیم، بلافاصله به سمت معنویت گرایش پیدا میکنند. ما یک تز داریم که میگوید: «اول تعادل، بعد تعالی». فلسفه یک روحانی این است که خود، در مسیر تعالی درمان شده و توانایی نفس کشیدن در این مسیر را داشته باشد، سپس تخصص خود را کسب کند و فرد دیگر را در بحثهای روحی متعادل کرده، تعادلیابی او را درست کند و سپس او را به سمت تعالی سوق دهد.
در حوزه تبلیغ در علوم انسانی و اسلامی، یک طلبه میتواند افراد زیادی را جذب مباحث دینی کند و محاسن دین را طبق روایات به آنها نشان دهد تا بپذیرند و خود را نجات دهند. اگر بخواهیم حدود و ثغور کلی را بیان کنیم، به نظر میرسد این حیطه خوب است که فرد بتواند این کار را انجام دهد. نیازهای مردم بسیار مهم است و یکی از کارهای ضروری، نیازشناسی است. اگر نیازها شناخته شوند و فعالیتهای روحانی متناسب با آنها انجام شود، مردم بهطور طبیعی به سمت ما گرایش پیدا میکنند. وقتی آن دختر بیحجاب نزد من آمد و مسئله خود را مطرح کرد، پس از حل شدن مسئله، ذهنیت خوبی از من پیدا کرد و در نتیجه حواشی و چهارچوبهای روحانیت را میپذیرد و گرایشهایی که من دارم، در ذهن او نیز یک تعبیر و تفسیر مثبت پیدا میکند.
مجری: حضرت استاد، ببخشید، ولی شاید آن طلبهای که بدنسازی میکند هم بگوید: «با همین ذهنیت خوبی که از ورزش خود در طرف مقابلم ایجاد کردم، توانستم او را جذب کنم و به مسجد و هیئت بیاورم.» آنها هم میگویند که کارهای ما منجر به جذب شده، ولی برداشت من این است که شاید هر جذبی، جذب نافع نباشد.
دکتر رضایی: شاید آن فرد هم با نیت خوب این کار را انجام داده، ولی اکثر مردم در فضای مجازی نسبت به او چه نظری دارند؟ قرار ما بر این بود که مردم به سمت مسائل دینی جذب شوند و ما باید اثرات مثبت روی مردم داشته باشیم. آیا این گرایشها در حوزه علوم انسانی و اسلامی ایجاد میشوند؟
مجری: اجازه بدهید یک گزارش واقعی هم عرض کنم. چند وقت پیش شخصی توئیتی منتشر کرده بود؛ عکس موتوری بود که باکس پشت آن نصب شده بود و در حیاط مسجد پارک شده بود. او نوشته بود: «امروز دیدم حاجآقا از جعبه باکس، عبا و عمامه را بیرون آورد، رفت ایستاد، امام جماعت شد و نماز خواند. متوجه شدم که حاجآقا پیک موتوری کار میکند و در ساعت نماز میآید و کار تبلیغی خود را انجام میدهد».
پاسخهایی که زیر توئیت آمده بود جالب بود: عدهای خیلی تأیید میکردند و میگفتند: «چه کار خوبی است؛ روحانیت باید اینگونه باشد و این سیره درست روحانیت است.» برخی دیگر گفته بودند: «این برای محلهها و شهرهای خاص است، احتمالاً قم است و در جاهای دیگر نمیشود از این کارها کرد.» عمده نظرها ستایش این کار بود.
اما در فضای حوزه، تفکری هم وجود دارد که حتی به حق، یک مطالبه دارد: «طلبه باید هر قدر که میتواند از ظرفیت دانشاندوزی خود در مسیر تبلیغ استفاده کند.» نباید برود اسنپ کار کند یا مشاغل دیگر داشته باشد. البته گاهی ضرورت معاش مطرح است و با آن کاری ندارم، ولی هر چقدر ممکن است، باید از این حیطهها به دور باشد. این وسط چگونه میتواند تعادل برقرار کند؟
دکتر رضایی: نکتهای در مورد نظرات مربوط به تصویر آن طلبه عرض کنم. کسانی که تأیید کردهاند، احتمالاً میخواستند بگویند: طلبه باید اهل کار باشد. برخی از پیامبران هم مشغول فعالیت و کار بودهاند، ولی در عین حال تبلیغ میکردند. این به ما نشان میدهد که طلبه ما باید اهل کار باشد.
اگر به همان افرادی که تصویر را تأیید کردهاند بگوییم: «یک طلبه تخصصی در حیطه علوم اسلامی دارد و نماز هم میخواند»، شما کدام را بیشتر تأیید میکنید؟ پاسخ شما چیست و رسالت طلبه چگونه تعریف میشود؟
ما تخصصها را کم نداریم. شاید در قدیم تعداد کارها و برنامهها مثل الان نبوده، ولی الان اینگونه نیست و تعداد تخصص در حوزه علوم انسانی و اسلامی خودمان را خیلی داریم.
نمونههای زیادی را حتی در حوزه بحثهای سیاسی اسلامی، جامعهشناسی و … داریم. بنابراین اگر ما بتوانیم در همان حیطههای تخصصی خودمان متناسب با استعدادمان پیش برویم، به نظر میرسد که تمام این مسائل را حل میکند.
اگر شخصی تخصص داشته باشد، نیاز مالی او برطرف میشود. هر چند که طلبهها دنبال بحثهای مالی نیستند، ولی خدای متعال وقتی میبیند که این شخص درست انتخاب کرده، طبیعی است که به زندگی او برکت میدهد و همه چیز در جای خود خواهد بود.
من به طلبههایی که در کارگاه به نزدشان میروم، میگویم اگر شما دو مسئله؛ تخصص، معنویت و اخلاص را داشته باشید، هم هویت خود را به دست میآورید، هم از جهت بحثهای مالی بهره خواهید برد و هم از جهت خانوادگی دچار بعضی از مسائل و مشکلات نمیشوید.
ممکن است فرزند طلبهای وقتی به مدرسه میرود، نخواهد بگوید که پدر من طلبه است، چون ممکن است بقیه حرفی به او بزنند. ولی اگر بگوید: پدر من طلبهای است که دکترای روانشناسی دارد، پدر من دکترای تبلیغ دارد یا پدر من استاد حوزه و دانشگاه است، دیگر حس بدی به او دست نخواهد داد. پس با یک حرکت درست، ما هم هویت درونی، هم هویت صنفی، هم هویت خانوادگی و هم هویت اجتماعی خود را به دست میآوریم و هم بیشتر اثرگذاری خواهیم داشت.
مجری: یعنی حتی اگر تخصص اضافه شود و تخصص ضمیمه دانشهای طلبگی بشود، طلبه دارد از آن تخصص هویت هم میگیرد و اتفاقاً قوام فضای طلبگی او با تخصصی که دارد، بیشتر هم خواهد بود.
استاد رضایی: به روایات هم اگر نگاه کنید، میبینید که آمده است که گفتهاند: «دوست دارم جوانی که مسلمان است مهارت بلد باشد.» حتی خود فقه و اصول هم همینطور است. ما اساتیدی داریم که متخصص فقه و اصول است و وقتی پای صحبتهای او مینشینیم کیف میکنیم.
جالب اینجا است که من رفتم از او نوبت بگیرم که یک جلسه یکساعته برای ما بگذارد، گفتند که باید تقویم را نگاه کنم و بعد گفتند که برای یک سال بعد نوبت دارم. اینطور نیست که بخواهد کلاس بگذارد، واقعاً دفترچهاش را آورد و نشان داد و گفت اگر جای خالی هست بگو تا برای شما کلاسی بگذاریم. خیلی خاضعانه با ما برخورد کرد، ولی واقعاً جای خالی نداشت.
معلوم است کسی که در فقه، اصول، رجال و … تخصص دارد، اینگونه وقتش پر است. میخواهم بگویم منظور من از تخصص، فقط تخصصهای غیر از فقه و اصول نیست و فقه و اصول هم جزو تخصص حساب میشود.
مجری: خیلی ممنون. اگر نکتهای در مورد وجهه اجتماعی طلبه است بفرمایید. نکاتی که در ابتدای جلسه فرمودید، چه در مورد عنصر بصیرت با آن واکاوی دقیقی که داشتید، چه در مورد عنصر اخلاص که تبیین درستی از آن شد، چه در مورد عنصر تفقه و فهم و جامعه و دقیق از دین. انگار وقتی ما آسیبها را میبینیم، مشکل آسیبها معمولاً یکی از این سه مورد است.
یعنی شخص یا اخلاص لازم را نداشته که به نتیجه نرسیده و به مشکل خورده، یا نگاه او به دین نگاه جامعی نبوده و با دین گزینشی برخورد کرده، یا قدرت بصیرتی خوبی نداشته و نسبت به لایههای پنهان و فرامتنها تسلط نداشته و به همین خاطر به این آسیبها برخورد کرده. لطفاً در کلام آخر برای ما جهت برونرفت یک طلبه و چالشهای ممکن را بگویید. رشته تخصصی شما روانشناسی است؛ ممکن است طلبهای در مواجهه با مردم چالشهایی داشته باشد؛ مثل لباس پوشیدن، حضور در مجامع عمومی مثل یک پارک. این چالش در مسجد کمتر است و شاید اصلاً وجود ندارد، ولی در پارک یا فروشگاه وجود دارد. مثلاً بعضی از اساتید ما در مصاحبهها میفرمودند: «خیلی بد است که طلبهها زندگی خود را از مردم جدا کنند».
مثل بعضی از شهرکهایی که در قم هستند و به طلاب اختصاص دارند، یکی از آفتهای زیستی شده. آفت آن هم دامنگیر خود طلاب شده و هم خود مردم. اگر یک روحانی زیست درستی در بین مردم میداشت، احتمالاً آن تعامل و زیست درست میتوانست خیلی در رفتار و زیست آنها هم تأثیرگذار باشد. طلبه برای برونرفت از این چالشهای تعاملی در جاهای مختلف باید چگونه باشد و شما چه توصیهای دارید؟ اگر توصیه شما مبتنی بر روانشناسی هم باشد، خیلی استفاده میکنیم.
دکتر رضایی: من صحبت شما را دو بخش میکنم. یک بخش از صحبت شما به مسائل حکومتی و دولتی برمیگردد. مثلاً من خیلی دوست داشتم که اگر آقای پزشکیان نمیخواهد قانون حجاب و عفاف را اجرا کند، لااقل راجع به آن صحبت نکند. در خفا میگفت که من نمیتوانم این را اجرا کنم و آن را علنی نمیکرد، ولی وقتی آن را علنی کرد، فضای جامعه خیلی جریتر شد. این بحثهای حکومتی است. یا بحث در مورد اینکه شهرکها یکجا باشند یا نباشند، در فضای تصمیمگیریهای کلی در حوزه و بیرون حوزه است که خودشان باید تصمیم بگیرند. اما یک بخش دیگر صحبت شما به این برمیگردد به اینکه حالا منِ طلبه هستم و این وضعیت و فضای موجود. من باید چکار کنم؟ اگر من بخواهم یک سیر کلی داشته باشم، در ابتدا باید هویتم شکل بگیرد. اگر هویت من شکل گرفته باشد، ترسم از درون نسبت به این فضا کمتر میشود، حس بدم نسبت به این فضا کمتر میشود. ترس به این معنا که کسی بخواهد چیزی بگوید و ما حرفی بزنیم و فضا بدتر شود، نه به معنای ترس از چیزی یا کسی.
مثلاً من با همین لباس به مترو و تهران و یا یکی از بیمارستانهای تهران رفتم. هم در مترو و هم در بیمارستان، خانمهای بدحجاب و بیحجاب بودند. اگر در من سیستمی شکل گرفته باشد، افکار منفی و افکاری که من را اذیت کند، کم میشود.
مجری: اذعان خیلی از طلاب این است که فکر میکنند در بعضی جاها رفتار بدی خواهد شد، ولی جالب است که میگویند که رفتهاند و چیزی نبود و همه خیلی محترمانه برخورد کردند. ولی این طلبه تا قبل از اینکه به مترو وارد بشود، مدام به این فکر میکند که چه میشود. این همان چیزی است که شما میگویید. یعنی چون به حیث هویتی غنی نشده، اینگونه است.
دکتر رضایی: بله، یکی از مهمترینها این است که اگر هویتی شکل گرفته باشد و انسان از درون یک استحکامی داشته باشد، در آنجا خیلی اذیت نمیشود. من با هزار آدم برخورد میکنم و از میان آنها فقط یکی برخورد بدی با من دارد. ولی ذهن من آن همه آدم را نمیبیند و فقط همین یک نفر را بزرگ میکند. ممکن است باز هم اتفاق بیفتد، ولی ما میتوانیم با استحکام درونی و با کرامت از کنار آن عبور کنیم. دیگران هم وقتی میبینند که ما چه برخورد کریمانهای با این شخص داشتیم، دوباره اثر مثبت روی دیگران میگذارد و حتی روی همان فرد هم اثرات مثبت دارد.
یکی از نکات دیگر این است که باید در این حوزه مقداری آموزش ببینیم. آموزشهایی که در بحثهای روانشناسی اجتماعی داریم؛ اینکه در بحثهای اجتماعی، نگاهها و شناختهای دیگران را داشته باشیم. وقتی اینها را یاد بگیریم، میدانیم که الان در چه فضایی قرار میگیریم، بنابراین خیلی راحتتر میتوانیم برخورد کنیم. نکته بعد این است که مهارت برخورد با این افراد را هم یاد بگیریم و هم در سطوح کمتر تجربه کرده تا بتوانیم در سطوح بالاتر آن را انجام دهیم.
در بحث امر به معروف، میتوانیم مهارت آن را از امر به معروفهای کوچک شروع کنیم. مثلاً ممکن است در یک خانواده خیلیها محجبه باشند، ولی عدهای هم هستند که حجاب خوبی ندارند، ولی در مهمانیهای دورهمی هم حضور دارند. ممکن است من در آنجا با کنترل نگاهم، مسئله امر به معروف و نهی از منکر را انجام بدهم. در آن مهمانی که ما بودیم، به یکی از خانمهایی که مقداری حجابش مشکل داشت، جوراب نپوشیده بود یا موهایش کمی پیدا بود، گفته بودند: «شما برو و چای را پخش کن». ایشان گفته بود: «اگر فلانی نبود میبردم، ولی وقتی فلانی هست، نمیبرم!. نه اینکه من بدم بیاید، آن بندهخدا معذب میشود. به من چیزی نمیگوید ولی معذب میشود». یعنی دارد در ذهن خود مرور میکند که این کار من مشکل دارد. ممکن است در آنجا هم عمل نکند، ولی تو میخواستی به او بگویی که این کار تو درست نیست، پس تو بدون اینکه صحبت کنی، امر به معروف و نهی از منکر خود را انجام دادهای.
باید مهارتها را از چنین جاهایی یاد بگیرید. یا مثلاً اگر سن من کم است، نیازی ندارد به دختر خانمی که حجاب خوبی ندارد، چیزی بگویم، باید با پایین انداختن نگاهم عبور کنم. ممکن است شخصی سن بالاتری داشته باشد و نکتهای را بگوید و رد شود. آن هم باید در فضای احترام باشد. احترام هم نباید به گونهای باشد که من احساس کنم احترام گذاشتم، بلکه باید به گونهای باشد که مخاطب این را دریافت کند. در روانشناسی میگویند وقتی شما با خانم یا فرزندت صحبت میکنید، مهم نیست که شما چطور صحبت میکنید، مهم این است که دریافت او چیست. اگر ما این مهارتها را بیاموزیم و بعد وارد جامعه شویم، اگر مسئلهای هم اتفاق بیفتد، میدانیم باید چکار کنیم.