بایدهای اخلاق اجتماعی طلاب در گفتگوی رسانه مرام با حجت الاسلام دکتر آذربایجانی

به گزارش رسانه مرام، حجت الاسلام دکتر آذربایجانی استاد دانشگاه، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه که آثار بسیاری در زمینه اخلاق دارند در گفتگو با رسانه تخصصی مرام نکاتی را مطرح فرمودند که مهم ترین آنها عبارتند از:  روحانیت ذاتاً یک نهاد اجتماعی است؛ نه صرفاً عامل اجرای احکام فردی یا مناسکی، بلکه محور هدایت و تعامل در خانواده، محله و جامعه. روحانی نمی‌تواند از اجتماع جدا تصور شود. تعامل مؤثر روحانی از خانواده آغاز می‌شود و در مسجد ادامه می‌یابد؛ جایی که با شبکه‌سازی، فعال‌سازی مردم و مدیریت اقناعی، نقش اجتماعی خود را ایفا می‌کند. روحانی باید محور باشد، نه صرفاً اجراگر.

ایشان در ادامه خاطر نشان کردند: روحانی باید از اصول روان‌شناسی اجتماعی بهره بگیرد: جاذبه میان‌فردی، اقناع، نفوذ و حمایت اجتماعی. از نگاه این استاد برجسته اخلاق و روان شناسی، منکرات دینی (مثل ترک نماز یا بی‌حجابی): نیازمند اصلاح ایمانی، نه برخورد ظاهری است. منکرات اجتماعی-اخلاقی (مثل ظلم، رشوه، اختلاس): برخورد صریح و شجاعانه، چون برخلاف وجدان عمومی و عدالت انسانی‌اند. مشروح این مصاحبه را در ذیل مطالعه فرمایید.

مجری: بِسمِ اَلله اَلرحمن اَلرَحیم و بهِ نستعین، انّهٌ خیرٌ ناصرٍ و مُعین. عرض سلام، ادب و احترام دارم خدمت استاد عزیزم، حضرت حجت الله والمسلمین، دکتر آذربایجانی. برای ما خیلی میمون و مبارک است که خدمت حضرتعالی رسیدیم. حتم دارم این گفتگو می تواند برای اهل علم و کسانی که در حوزه اخلاق اجتماعی کار می کنند، مفید فایده باشد انشاء الله.

حضرت استاد، موضوعی که رسانه مرام دارد به صورت تخصصی دنبال می کند، بحث اخلاق اجتماعی روحانیت است. موضوعی که با اینکه در مقام عمل و میدان، روحانیت خیلی با این مسئله مواجه بودند، ولی در حیث نظری و بحث های علمی خیلی واکاوی نشده. خیلی دوست داشتیم که یک تصویر درستی برای ما از اخلاق اجتماعی بفرمایید و در مقام بعدی ضرورت و اهمیت این موضوع را برای سنخ روحانیت تبیین بفرمایید تا انشاءالله استفاده کنیم.

دکتر آذربایجانی: بِسمِ اَلله اَلرَحمن اَلرَحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین. صَلَّ اَللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ طاهِرین. من هم خدمت حضرتعالی خیر مقدم عرض می کنم و برای این هدف ارزشمندی که دارید، برای شما و همکارانتان آرزوی توفیق می کنم. امیدوارم که در این شرایط بتوانید این هدف را دنبال کرده و به نتایج ارزشمند آن نائل بشوید.

نکته اولی که در رابطه با اخلاق اجتماعی روحانیت باید عرض کنم این است که هویت روحانیت سه پایه اساسی دارد. اولین پایه آن، فهم عمیق دین است. یعنی تفقه دین که به معنای فهم عمیق، مستند و مستدل دین است. ما به کسی روحانی می گوییم که بتواند فهم عمیقی از دین داشته باشد. یعنی دین و پیام های دین را به صورت مستند و مستدل از منابع اصلی آن استخراج کند. این پایه اول آن است که ما به آن تفقّه در دین می گوییم.

پایه دوم، تذکیه یا تهذیب است. یعنی خود روحانی هم آن چیزی را که از دین فهمیده به صورت فی الجمله اجرا کند. در دین کسی به عنوان روحانی تعریف می شود که خودش هم تا حدی به پیام های دین وفادار و ملتزم و جدی باشد. اینطور نباشد که مردم را به دین دعوت کنیم ولی وَتَنسَونَ أَنفُسَكُم؛ خودمان فراموش کنیم و به خودمان توجه نداشته باشیم. من نمی گویم به صورت کامل، اگر به صورت فی الجمله باشد هم خوب است. یعنی برای ما مهم باشد که وقتی به دیگران می گوییم که نماز اول وقت بخوانید، خودمان هم مقیّد باشیم. اگر می‌گوییم امانتدار، صادق، وفادار و مهربان باشید، باید خودمان هم تا حدی اینگونه باشیم.

سومین پایه تبلیغ دین است. یعنی وقتی که من پیام دین را فهمیدم و شیرینی آن را در وجود خودم حس کردم، در اینجا می توانم به عنوان یک مبلغ باشم و این پیام را به دیگران برسانم. به این می گویند تبلیغ؛ یعنی پیام دین را به دیگران ابلاغ کنم. این تبلیغ شکل های مختلفی دارد. ممکن است کسی به منبر برود و تبلیغ کند، کسی نویسنده باشد، یا حتی تبلیغ عملی باشد؛ یعنی با عمل و با نوع معاشرت خود با مردم، تبلیغ را انجام بدهد. این سه تا، پایه های هویتی روحانیت هستند. با توجه به پایه سوم که تبلیغ است، بُعد اجتماعی وظایف روحانیت خودش را نشان می دهد.

روحانی وظیفه اجتماعی دارد. باید در جامعه حضور پیدا کند، با مردم ارتباط و معاشرت داشته باشد و بتواند به صورت مناسب هم با زبان و هم با عمل پیام دین را به مردم برساند. این نشان می دهد که ما در حقیقت نمی‌توانیم از بُعد اجتماعی نسبت به مردم بی تفاوت باشیم. البته در مورد بایدها و نبایدهای آن، اخلاق اجتماعی و وظایف اجتماعی روحانیت می توانیم در بخش های دیگر دقیق‌تر صحبت کنیم.

مجری: من از فرمایش حضرتعالی این برداشت را داشتم که اصلاً نمی توانیم در مورد بُعد اجتماعی یک روحانی صحبت نکنیم؛ چون یکی از ارکان هویتی یک طلبه، اجتماعی بودن آن است. یعنی اینطور نیست که بگویم اخلاق اجتماعی چیست و ضرورت آن برای طلبه چیست. این ضرورت در ذات روحانیت نهفته است و اصلاً چیزی جز رکن رکین روحانیت نیست. شاید این پاسخی به آن دسته از بزرگوارانی باشد که خیلی علاقه ندارند که طلبه در بُعد اجتماعی ورود داشته باشد. یعنی به نظر می رسد تصوری که می خواهند از روحانی بسازند، این است که صرفاً فردی باشد که دارد در حوزه فردی آداب را رعایت می کند و نهایتاً به مناسک تقیّد بیشتری دارد؛ ولی با  این فرمایش حضرتعالی به نظر می رسد که اصلاً جز اجتماعی بودن نمی شود هویتی برای طلبه و روحانی تصویر کرد. حضرت استاد اگر مایل باشید در مورد چگونگی این تعامل هم گفتگویی داشته باشیم و از محضر شما استفاده کنیم. این تعامل که ضرورت اینچنینی پیدا کرده باید چگونه باشد؟ ما از چیستی و ضرورت آن تصویری پیدا کردیم، الان این تعامل باید چگونه شکل بگیرد که به آن غایتی که می خواهیم برسیم؟

دکتر آذربایجانی: من یک نکته دوم هم در ضرورت آن عرض کنم و بعد به پاسخ حضرتعالی برسم. نکته دوم این است که افزون بر بُعد هویتی روحانیت که گفتیم بعد اجتماعی بعد هویتی که یکی از ارکان هویتی روحانیت است، پیام دین هم یک پیام اجتماعی است. یعنی مرتب ما را به این متذکر می کند که ابعاد اجتماعی جزو ابعاد پیام‌های دین است. مثلاً وقتی به ما می گوید: « وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِين… نماز را به جماعت بخوانید». نماز جمعه و نماز اعیاد مختلف را تأکید می کند. بعد زکات یک بعد اجتماعی است. انفاقات و صدقات است، یعنی خلاءهای اقتصادی اجتماع باید پوشیده بشود. این مستلزم شناخت اجتماعی است. مستلزم این است که ما با مردم ارتباط داشته باشیم، خلاءهای اقتصادی آنها را بشناسیم که بتوانیم از زکات، صدقات، انفاقات، مواسات و تأمین اجتماعی استفاده کنیم. اینها بعدهای اقتصادی است.

بعد سوم، ابعاد روابط عاطفی است. صله رحم داشته باشیم، به همسایه ها توجه داشته باشیم. پیامبر اکرم(ص) ما را به همسایگان بسیار سفارش کرده و می فرماید: « حَتَّى ظَنَنَّا أنَّهُم سَيُوَرِّثُنا… اینها ارث می برند».. یعنی توجه به همسایگان و افراد محل انقدر مهم است. ما باید در مسجد افراد محل را بشناسیم، به عیادت آنها برویم. اگر این برای آحاد مردم در پیام هایی که دین به ما می گوید لازم است، برای یک روحانی که می خواهد در ابلاغ پیام های دین پیشگام باشد، ضرورت دو چندان دارد. یک روحانی نمی تواند نسبت به ابعاد اجتماعی دین بی تفاوت باشد. نمی تواند نسبت به ابعاد اقتصادی، فرهنگی، عاطفی و ارتباطی بی تفاوت باشد. من این را تأکید می کنم که مرحوم علامه طباطبایی یک بحثی در مورد آیه «يَـأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ» دارند. در ضمن بحث رَابِطُواْ، حدود 40، 50 صفحه در مورد تفکر اجتماعی در اسلام در المیزان، ذیل این آیه مطرح می کند. این کار مستلزم ارتباط و تفکر اجتماعی است.

بنابراین روحانیت به عنوان نماد دین، به عنوان پیشگامان دین و به عنوان حامل ها و مهم ترین در بردارندگان پیام دین که باید پیشگام باشند، وَاجعَلنا لِلمتَّقینَ اِماما باشند؛ وظیفه بیشتری در ابلاغ پیام های اجتماعی دین دارند.

در مورد اینکه فرمودید که چگونه و به چه صورت باشد، به نظر می رسد با توجه به الهاماتی که ما از قرآن می‌فهمیم که می فرماید: « وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين »؛ ما باید از نزدیکان خود شروع کنیم. یعنی اولین مرحله در آن پیام اجتماعی و ابعاد اجتماعی، خانواده خودمان است. باید با آنها ارتباط داشته باشیم و شیرینی پیام های معنوی و اخلاقی دین را برای آنها روشن کنیم. خانواده ما می تواند یک معرفی برای ما باشد. اگر خانواده یک روحانی برخلاف آن چیزی باشد که می گوید، این دومین چیزی است که نمادی بر خلاف روحانیت است. اول خود انسان و بعد خانواده اوست. می فرماید: « قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً ». پس بعد از خودمان که گفتیم بحث هویتی است، باید خانواده را در بعد اجتماعی وارد کنیم. همانطور که پیامبر اکرم(ص) هم در ابلاغ پیام خودشان اینکار را شروع کردند.

بعد از خانواده، همسایه ها و ارتباط با آنها است. باید به صورت فی الجمله این را شروع کنیم و ارتباطات اجتماعی داشته باشیم. باید با خویشاوندان و اقوام ارتباط داشته باشیم. می توانیم جلسات خانوادگی ماهانه با اقوام و نزدیکان داشته باشیم و صحبت های معمولی و احوالپرسی بکنیم. در کنار این صحبت ها هم می توانیم یک نکته معنوی هم در آنجا بگوییم. زمینه ای بشود برای بحث هایی مثل قرض الحسنه یا اینکه نیازهای برخی از اقوام مطرح بشود و یا ما در خفا این نیازها را بفهمیم و بتوانیم مساعدت هایی بکنیم. اینها هم یک مرحله است. وقتی از این مراحل که خانواده، همسایگان و اقوام گذشتیم، آنوقت می توانیم وارد اجتماع، یعنی محله خودمان بشویم. ما محوریت را مسجد می دانیم. یکی از پیام های مهم اخلاق اجتماعی روحانیت، بازگشت به مساجد است. این یک بحث جدی است. متأسفانه بعد از انقلاب، به جای اینکه پایگاه مسجد تقویت بشود، تدریجاً کاهش پیدا کرد.

قبل از انقلاب و در اوایل انقلاب، پایگاه مسجد جایی بود که بزرگترین علما و مجتهدین و حتی بعضاً مراجع، در آنجا نماز می خواندند. در هر شهری اینطور بود. مثلاً در شهر اصفهان ما شاید پنجاه تا مجتهد در محله‌های مختلف بود که اینها در مسجد محوریت بودند. بهترین روش برای اخلاق اجتماعی ارتباط با این علما بود. مردم به سیما و هویت معنوی آنها علاقمند بودند. متأسفانه الان هم جایگاه مسجد کاهش پیدا کرده و هم امام جماعت های ما آن جایگاه کافی را ندارند. بعضی مساجد تعطیل است و اصلاً نماز جماعت ندارد، بعضی از آنها فقط یک نوبت نماز جماعت دارند. این یکی از مسائل مهم در بحث اخلاق اجتماعی روحانیت است. این مهم ترین باید ما است. ما به موازات اینکه باید به خانواده، همسایگان و اقوام برسیم، باید مساجد را هم احیا کنیم. « ماهی از سر گنده گردد، نِی ز دم ».. یعنی پیشگامان و پیشوایان جامعه ما که بزرگترین عالمان هستند، باید به مساجد بازگردند. باید مساجد احیا شود، باید جذاب، پویا، پربار و غنی گردد. این مهم ترین وظیفه اخلاق اجتماعی ما است. اگر تنها یک وظیفه برای وظایف اجتماعی روحانیت باشد، من می گویم که آن این است که مسجد احیا بشود.

وقتی مساجد احیا شود، لوازم آن هم احیا می شود. به مباحث اقتصادی توجه می شود. وقتی یک مسجد پربار و پررونق باشد، مسائل اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی و معنوی و عبادی در کنار خود دارد.

مجری: نمونه های موفقی هم الان داریم ولی نیاز به تکثیر دارد

دکتر آذربایجانی: هم به تکثیر و هم به ارتقاء نیاز دارد. عرض من این است که عالمانی که بزرگتر هستند، فضلایی که جایگاه علمی بالاتری دارند، باید به مسجد برگردند. مسجد جایی است که خود پیغمبر در آن نماز می خواندند. کسی که شخص اول بشریت هستند. امامان ما در مسجد نماز می خواندند. اگر بزرگان اینکار را بکنند، فضلا و دیگران هم تبعیت می کنند. من نمونه های موفق هم دارم که در ادامه عرض می کنم.

مجری: خیلی لطف می کنید. من خیلی خوشحالم از اینکه در هر موردی که حضرتعالی فرمودید، مسائل عینی هم اشاره فرمودید. مثلاً اینکه اگر قرار است معاشرت با نزدیکان تقویت بشود، چه راهکارهایی برای آن است. مخصوصاً بحث صندوق قرض الحسنه قرار دادن، سر زدن به اقوام در بحث صله رحم.

نمی دانم شما این جمله را قبول دارید یا خیر. ما داریم بعضی از عزیزانی را که در صنف روحانیت هستند ولی تعامل خوبی با خانواده خود ندارند. یک دوستی می گفتند که اگر منِ متدین و روحانی می توانستم با خانواده خود رابطه خیلی خوبی داشته باشیم، این کار بالاترین ابزار تبلیغی برای دین می شد. همان فرمایشی که حضرتعالی داشتید و فرمودید که اگر من خانواده خود را همراه کنم، خود این کار یک ابزار تبلیغی خواهد بود. ما خوب زندگی نکردیم و یا خوب تعامل نکردیم که می بینیم که دیگر کسی به این فضا علاقمند نیست و ذهنیت خیلی خوبی برای آنها ایجاد نشده. نمی خواهم بگویم که این عمومیت دارد، ولی بعضی از مصادیق آن هم پیدا می شود. تعبیر بازگشت به مساجد که فرمودید، خیلی تعبیر خوبی است. مخصوصاً طلبه امروزی که احساس خلاء هویتی جدی می کند و مدام از بزرگانی مثل شما و آقایان دیگر می پرسد که منِ طلبه در کدام عرصه می توانم فعال و مثمرثمر باشم. این عرصه را حضرتعالی الان فرمودید که باید مسجدها را دریابیم. آمارهایی که خود مساجد یا کسانی که متولی هستند می دهند، آمارهای خوبی نیست. خیلی از مساجد روحانی ندارند. تراکم خیلی زیاد است، مساجد زیاد است و یا روحانی متناسب با آن پیدا نشده و یا بعضی از مساجد خیلی متروک شدند. بعضی از مساجد هم الحمدلله با تلاش بعضی از جوانان و طلاب روحانیون، خیلی آباد شده، ولی این باید تکثیر بشود. حضرتعالی از این نمونه های موفق بفرمایید.

دکتر آذربایجانی: بعضی از موارد شاید محذور باشد که اسم آنها را ذکر کنم، ولی آنهایی که از دنیا رفته اند را خدمت شما ذکر می کنم. در قبل از انقلاب ما نمونه های خیلی خوبی داشتیم که باید اینها را به جوان ها معرفی کنیم و با اینها آشنا بشوند. یک نمونه از این افراد، فردی به نام آقای دانش سخنور هستند. ایشان در خراسان جنوبی در منطقه فردوس و آن قسمت ها بودند که از طرف مرحوم آیت الله بروجردی به آنجا می روند. ارتباط و روابط اجتماعی ایشان در آنجا واقعاً فوق العاده است. یک کتابی در شرح حال ایشان از آقای موسوی گرمارودی است به نام « مرد دانش و ایمان ». دوستان اگر این کتاب را بخوانند، خیلی کتاب خوبی است. کتابی راجع به آقای دانش سخنور که خیلی هم مشهور نیستند. فکر می کنم در سال 1335 از طرف مرحوم آیت الله بروجردی به آنجا می روند و شهر را متحول می کنند. از مسجد شروع می کنند و با پول و کمک خود مردم یک مسجد جامع می سازند که بسیار آباد می شوند. انقدر مردم به مسجد علاقمند بودند که هر کسی می گفت که این تکه از مسجد برای من است. چون هر کسی مقداری، حتی با مبلغ کم، در مسائل مسجد مشارکت می کردند. در مسائل اقتصادی هم کمک می کنند. می خواهم بگویم که در آن شرایط یک روحانی موفق چطور می تواند در آن ابعاد به مردم کمک کند.

بررسی می کند و می گوید که حدود دویست خانوار هستند که نه کشاورزی و نه دامداری دارند و نه راهی دارند که بتوانند در جهت اقتصادی رشد کنند. او می آید و با کمک بعضی از دوستان و ارتباطاتی که در آن زمان داشت، از بانک کشاورزی وام می گیرند و دویست گاو شیرده برای آنها می خرند و به آنها می دهند. اقساط را هم ماهانه از فروش شیر گاوها به بانک می دهند. بدون اینکه برای خودش منفعتی بخواهد در این زمینه های کمک می‌کند. این خط قرمز ما است. بعضی از دوستان و هم لباس های ما به جاهایی رفته اند که منفعت شخصی در آن وجود داشته. این چیزی است که تمام اهداف را از بین می برد.

آن چیزی که مهم است این است که به مردم کمک کنیم و حتی در مسائل اقتصادی وارد بشویم، ولی نباید هیچ نفع شخصی برای ما داشته باشد. البته خود این کار بعداً عائدات زیادی دارد و خود مردم به آن روحانی کمک می‌کنند؛ ولی نباید اینطور باشد که من برای این مسائل کیسه شخصی بدوزم. رعایت نکردن این خط قرمز جزو مواردی است که می تواند ما را زمین بزند و اهدافی که در زمینه دین داریم را تحت الشعاع قرار بدهد و دیگر مردم آن اعتماد و اطمینان کافی را به ما نداشته باشند. آقای دانش سخنور یک نمونه بودند. ما در همین شهر قم مساجدی داریم که من نمی خواهم اسم بیاورم، ولی مساجد فعالی هستند، روحانیون موفقی دارند و خیلی مردم و با ارتباط هستند. دوستان می توانند این الگوهای موفق را ببینند و از آنها استفاده کنند.

اگر من بخواهم یک تحلیلی داشته باشم و از روانشناسی اجتماعی کمک بگیرم، باید بگویم که دو، سه محور در اینجا وجود دارد که دوستان می توانند از این محورها کمک بگیرند و به صورت علمی این بحث را تکمیل کنند. یک محور بحث، اقناع یا متقاعد سازی است. ما یک بحثی در روانشناسی اجتماعی داریم. بحث اینکه چطور ما این اقناع را ایجاد کنیم. حدود هفت، هشت راه مختلف برای اینکه اقناع یا متقاعدسازی اتفاق بیفتد است. دوستان می‌توانند به این کتاب ها و کتاب های روانشناسی اجتماعی ما مراجعه کنند. بحث دوم جاذبه میان فردی است. هشت عامل وجود دارد که زمینه ها و عواملی را به وجود می آورد که این جاذبه ایجاد شود. یکی از آنها ابراز عاطفی است. لبخند داشتن در مواجهه با دیگران جاذبه ایجاد می کند. در روایت داریم که : «بِشْرُهُ في وجهِه»، یا «ضَحِکُ الْمُؤْمِنِ تَبَسُّم»، یا «تبسُّم حَوالةُ مَوَدَّه».

کمال دوستی و دوستیابی این است. وقتی یک روحانی با مردم مواجه می شود، باید او در ابتدا سلام کند و منتظر نباشد که دیگران سلام کنند. اینها عوامل و زمینه های جاذبه میان فردی است. اینکه نگرش های دیگران را بدانیم و به آنها توجه کنیم.

بحث سوم، حمایت اجتماعی است. یعنی در مشکلات، مسائل مختلف و مصیبت ها باشیم. مثلاً آن روحانی که در زمان کرونا به مردم سر می زد، جایگاه والایی پیدا می کرد. حمایت اجتماعی یعنی اینکه روحانی بداند که در این محله چند نفر از کار افتاده اند و چند نفر به کمک نیاز دارند تا با کمک خود مردم این مشکلات حل شود. لازم نیست که روحانی از جیب خودش خرج کند. اینها همان اخلاق اجتماعی است.

مجری: طلبه ها و روحانیونی که در آسیب های اجتماعی مثل سیل، زلزله و کرونا حضور یافتند، مایه آبروی روحانیت شدند. به تعاملی که با مردم داشتند، دستگیری ای که کردند و به فرمایش حضرتعالی از مردم حمایت اجتماعی کردند، واقعاً آبروی روحانیت را حفظ کردند.

دکتر آذربایجانی: بله. پس روانشناسی اجتماعی در حقیقت به ما کمک می کند که راهها و شیوه های این ارتباط اجتماعی موفق را به دست بیاوریم که گفتم محورهای آن جاذبه میان فردی، اقناع یا متقاعدسازی، حمایت اجتماعی، نفوذ اجتماعی و … است. در مقابل راههایی که ارتباط اجتماعی را خراب می کنند و دافعه هستند وجود دارد. یکی از آنها پیش داوری است. پیش داوری یعنی اینکه من نسبت به فرد یا اقشار اجتماعی خاصی، براساس اطلاعات ناقص و ناکافی داوری کنم. این همان پیش داوری (Prejudice) است. یعنی قبل از اینکه اطلاعات علمی مستند و کافی داشته باشم، پیش داوری کنم. متأسفانه این موضوع در بعضی از روحانیت است. حتی نسبت به افرادی که ممکن است ظاهر مذهبی نداشته باشند، آیا من می توانم پیش داوری و قضاوت داشته باشم؟ علم روانشناسی اجتماعی به ما می گوید که پیش داوری، مهم ترین عامل مخرب روابط اجتماعی است. چون من براساس اطلاعات ناکافی یک برچسبی روی آنها می گذارم و یک تصورات قالبی و کلیشه ای را برای آنها در نظر می گیرم.

وقتی که می روم و از نزدیک با آنها گفتگو می کنم، می بینم که او هم احساسات معنوی دارد و واقعاً نسبت به امام حسین(ع) و ائمه عشق و ارادت دارد. قرآن و خدا را قبول د ارد، ولی ممکن است پوشش و ظاهر او با من متفاوت باشد. من باید بدانم که با اینها چطور برخورد کنم.

مسئله مهم برای یک روحانی این است که اگر بخواهد از موارد اختلافی و رفتاری، حتی در بحث های مثل امر به معروف و نهی از منکر شروع کند، قطعاً شکست می خورد. بزرگترین دستگیره های دین، ایمان است. باید از ایمان شروع کنیم. ایمان جزو جنبه های مشترک بین اکثریت مردم است. بیاییم و اینها را تقویت کنیم. ثمره ایمان و میوه ایمان، بحث رفتارها و التزامات دینی می شود و بعد در حجاب، در نماز و در ظواهر دینی هم کم کم خودش را نشان می دهد.

مجری: یعنی ورودمان با صرف رفتارها نباشد و دنبال ظواهر نباشیم. شاید گزاره اصلی شروع ارتباط گیری، گزاره مهمی مثل ایمان باشد.

دکتر آذربایجانی: بله، اگر این باشد، می بینید که ارتباطات موفق اجتماعی ایجاد می شود. حتی آن خانمی که کم حجاب است و حتی آن جوانی که ممکن است ظواهرش از نظر معیارهای ما مطلوب نباشد. باید از ایمان شروع کنیم. قرآن در سوره حجرات به ما این نوید را می دهد و می فرماید: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَان». قرآن این آیه را حتی نسبت به آن جوانی که ممکن است ظاهرش مطلوب نباشد، ما او را قبول نداشته باشیم، نماز نخواند و یا حجاب درستی نداشته باشد هم می گوید. او هم حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَان است و محبوب است. ایمان را دوست دارد و بی ایمانی را نمی پسندد. ایمان یک دستگیره مشترک برای همه است. ممکن است مقداری کمرنگ شده باشد، خمول پیدا کرده باشد و گرد و غباری روی آن گرفته باشد، اما وجود دارد. پس ما باید از این شروع کنیم.

این دو ویژگی دارد؛ یکی اینکه ویژگی مشترک بین من و او است، دوم اینکه عمیق تر است. ما باید از فونداسیون و زیرساخت ها شروع کنیم، نه از موارد اختلافی، ظاهری و رفتاری. روانشناسی به ما می گوید که در ساختار هویتی انسان، پایه های هویتی و شخصیتی او، باورهای او است، نه بعد رفتاری، احساسی و ظاهری او. پس ما باید از پایه های عمیق شروع کنیم. اگر از پایه های عمیق و مشترک شروع کردیم، در روابط اجتماعی موفق تر هستیم.

مجری: خیلی ممنونم استاد. تخصصاً اگر ما را در مورد این موضوع ارشاد و راهنمایی بفرمایید و خیلی استفاده خواهیم کرد. آن هم این است که یکی از چالش هایی که گاها ً روحانیت پیدا می کند و ما در بستر اجتماعی شاهد آن هستیم، این است که نحوه مواجهه یک طلبه با منکرات باید چگونه باشد؟ اساس مطلب را حضرتعالی فرمودید که اگر قرار است یک تعامل اجتماعی سالم شکل بگیرد، لازمه آن این است که ما باید از ارکان هویتی فرد مقابلمان شروع کنیم. به معنای اینکه از گزاره های بنیادین شروع بشود، نه از رفتارها و روبناها. باید از زیربناها شروع کنیم. به نظر می رسد به فرمایش حضرتعالی، برآوردمان از قرآن این است که با عنصر اساسی ایمان شروع شود. شهید مطهری هم وقتی در آثار خود می خواهند جهان بینی توحیدی را شروع کنند، در ابتدا مثل خیلی از کلامیّون، از بحث توحید شروع نمی کنند و قبل از اینها در مورد انسان و ایمان صحبت می کنند. به نظر می رسد تا ارتباط انسان با عالم غیب که همین معنای ایمان است درست نشود، ما اصلاً حتی نمی توانیم وارد باورهای دیگر بشویم. یعنی خیلی باور بنیادینی نسبت به باور دیگر است، تا چه برسد که بحث رفتار باشد.  

یکی از چالش های امروزی روحانیت مواجهه با منکرات است. اس و اساس آن را فرمودید، ولی مقداری ما را راهنمایی بفرمایید که اگر یک طلبه جوان با یک منکری در صحنه اجتماعی روبرو شد چکار کند؟ فقط هم گزاره حجاب به ذهن ما نیاید. مثلاً گزاره یک بی عدالتی در عرصه اجتماع می بینم، در اینجا باید چکار کنم؟

دکتر آذربایجانی: من این منکرات را به دو دسته تقسیم می کنم. یک دسته منکراتی هستند که صرفاً از نظر دین ناپسند و منکر هستند و دین آنها را ناپسند می داند؛ مثل بی حجابی یا نماز نخواندن. دسته دوم منکراتی هستند که جنبه اخلاقی دارند و از نظر اخلاقی هم مورد قبول هستند؛ مثل ظلم، بی عدالتی، رشوه گرفتن، اختلاس و … . ما باید در مورد این دو دسته مواجهه متفاوتی داشته باشیم و نمی شود یکسان باشیم. در مورد دسته اول که جزو اختصاصات دین است، روش برخورد همان است که عرض کردم. ما باید از گزاره های بنیادین شروع کنیم. چون این کار نیاز به اعتقاد و دین دارد. شما اگر دهها فایده را هم برای حجاب ذکر کنید، تا مخاطب ما سیستم و نظام ایمانی را نپذیرفته باشد، به سمت حجاب نمی آید. ما باید این را بپذیریم و وظیفه ما به عنوان روحانی این است. حالا در مورد نیروی انتظامی و اینکه باید این را به عنوان یک قانون بپذیریم، مباحث دیگری است که خود دستگاه ها باید در مورد آن به صورت رتبه بندی تصمیم بگیرند. البته روانشناسی اجتماعی در اینجا هم بحث هایی دارد و می گوید که اگر شما حتی می خواهید یک قانون را هم وضع کنید، باید پذیرش آن برای 85 تا 90درصد مردم قابل قبول باشد. مثلاً وقتی می خواستند کمربند ایمنی را در بعضی از کشورها اجباری کنند، در ابتدا اعلام کردند و دیدند که مردم توجه نمی کنند، بنابراین این قانون را متوقف کردند. 10سال روی این موضوع کار فرهنگی و رسانه ای کردند و بعد از 10سال از مردم نظرسنجی کردند و دیدند که 90درصد مردم مخاطب، بستن کمربند ایمنی را در ماشین قبول دارند. اگر کمتر از 10درصد تخلف کنند، می توان آنها را جریمه کرد؛ اما اگر قرار باشد 40درصد تخلف کنند، خیلی دشوار می شود.

پس در ابعاد  اجتماعی و حتی نیروی انتظامی هم باید قانون پذیرش اجتماعی داشته باشد. در اصطلاح می گوییم که فرآیند جامعه‌پذیر کردن آن قانون را طی کنیم و به عنوان یک هنجار اجتماعی پذیرفته شده باشد. در بعد مجازات و جریمه هم باید به این نکات توجه داشته باشیم. اما فعلاً داریم وظیفه روحانیت را به عنوان یک وظیفه دینی می گوییم. در مواجهه با منکراتی که اختصاص دینی است، اگر بخواهیم از ابعاد رفتاری و از ابعاد ظاهری دین شروع کنیم، قطعاً ناموفق خواهیم بود. در برخوردها پیامبر(ص) و ائمه(ع)، اصلاً چنین موردی نمی بینید. من این را بررسی کرده ام و در سیره آنها اینطور نیست که بیایند اینها را تذکر بدهند. این در بخش اول است.

اگر به خطبه های نهج البلاغه توجه کنید، می بینید که حضرت با چه بیان شیوایی از ایمان و لذات معنوی که در ایمان است سخن می گویند. ما می توانیم در مورد اینها صحبت کنیم. لوازم و ثمرات ایمان، رفتاری دینی می‌شود. بلکه حتی گاهی به ما تذکر داده اند و گفته اند که این کار را نکنید. «کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ». برای اینکه خوبی را در شما ببینند. اگر از من، شما و دوستان دیگر این خوبی را ببینند، خود به خود به این سمت کشیده می شوند.

در رابطه با بخش دوم که جنبه اخلاق اجتماعی دارد. ظلم، بی عدالتی، رشوه و اختلاس. اگر قدرت داریم باید ابراز و اظهار کنیم. در اینجا دیگر هیچ شرطی وجود ندارد؛ حتی در مورد رفتار و ظواهر. اینها چیزهایی است که در اجتماع مقبولیت دارد و مقابله با ظلم همیشه هنجار است. رفتارهایی که الان در اسرائیل علیه کودکان و زنان اتفاق می افتد، در تمام دنیا به عنوان ظلم تلقی می شود و هر انسان با وجدانی این کارها را ظلم دانسته و این را خلاف هنجارها و ارزش های اجتماعی می داند. پس مقابله با منکراتی که با عنوان ظلم هستند؛ مثل رشوه، اختلاس و …، اتفاقاً جزو وظایف روحانیت است.

امیرالمؤمنین در بازار حرکت می کردند و با مواردی که آنها را ظلم تشخیص می دادند مقابله می کردند. خطبه هایی زیادی از امیرالمؤمنین در نهج البلاغه داریم که از عدالت صحبت کرده اند. وظیفه روحانیت در اینجا هیچ شرط و شروطی ندارد. اگه مردم روحانیت را منادی و طرفدار عدالت بدانند، اگر روحانیت خودشان را عامل ببینند و فریاد خفته ای که در دل مردم حبس شده را به زبان بیاورند، کدام مردم هستند که دیگر طرفدار روحانیت نشوند؟ یکی از مهم ترین عوامل پیروزی انقلاب که پیشگامان آن روحانیت بودند، این بود که روحانیت در زمان قبل از انقلاب منادی مقابله با ظلم بود. مردم اینها را می دیدند. الان هم باید اینگونه باشد و در مواردی که می‌بینیم دارد ظلمی اتفاق می افتد، خود روحانیت باید پیشگام باشد و مواجهه داشته باشد؛ باید صریح این را بیان کند. «لا یُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلّا مَنْ ظُلِم». یعنی حتی باید بلند داد بزند، حرف بزند و بیاید و بیان کند. اینها جزو وظایف روحانیت است و هیچ شک و تردیدی در اینها نیست.

مجری: خیلی ممنونم استاد. واقعاً استفاده کردیم. لطف بفرمایید درباره ورود طلاب در عرصه های تخصصی و ضرورت این موضوع هم بفرمایید

دکتر آذربایجانی: یکی از نکاتی که من فکر می کنم در بحث اخلاق اجتماعی و ارتباطات اجتماعی تأثیر منفی دارد، ورود روحانیت در عرصه های غیرتخصصی است. یعنی روحانیت در عرصه هایی که تخصص ندارد وارد بشود. می خواهم این را کمی باز کنم تا روشن شود. این دو تا معنا دارد. یک نکته این است که اصل و اساس روحانیت و پایه های روحانیت سه چیز است. در بخش های تفقه وارد شود که جزو تخصص و عرصه خودش است. در بحث تهذیب، تزکیه و اخلاق وارد شود که جزو عرصه خودش است. در تبلیغ وارد شود که جزو عرصه خودش است. پس ورود در این عرصه هیچ حد و مرزی ندارد و جزو عرصه های اختصاصی و تخصصی روحانیت است و ما در این شکی نداریم. اگر خواست در غیر این عرصه وارد شود، باید یک مسئولیت اجرایی داشته باشد. مثلاً یک مسئولیت در فلان سازمان داشته باشد. در اینجا این روحانی به عنوان اینکه صرفاً یک روحانی است حق ندارد وارد شود، مگر اینکه تخصص لازم را داشته یا کسب کرده باشد. اگر می خواهد به مشاوره وارد شود، باید تخصصی در زمینه مشاوره داشته باشد. نمی تواند بگوید که چون من درس دین خوانده ام، می توانم مشاوره هم بدهم، می‌توانم در دانشگاه هم تدریس کنم. باید تخصص لازم را داشته باشد. متأسفانه روحانیت در این زمینه مورد اتهام است. به این دلیل که مردم مواردی را دیده و شنیده اند که روحانیت به صورت غیرتخصصی وارد این عرصه ها شده اند. ما باید جدی ملاحظه کنیم و ورود در این عرصه ها نداشته باشیم، مگر اینکه آن تخصص لازم را داشته باشیم. این یک معنا است که پس عرصه تخصصی ما روشن است و اگر خواستیم در غیر این عرصه ها وارد شویم، باید تخصص لازم را داشته باشیم.

پس یکی این است که ما اگر بخواهیم در عرصه های دیگری غیر از بحث های تفقه، تبلیغ، تزکیه و … وارد بشویم، باید تخصص لازم را داشته باشیم. قید دوم این است که روحانی آیا باید در هر عرصه ای وارد بشوند؟ یا می تواند وارد بشود؟ شاید قانون نوشته ای نباشد، ولی یک نرم اجتماعی وجود دارد. ورود در عرصه هایی مثل علوم انسانی، برای تدریس، معلمی و مشاوره، تا حدی قابل قبول است، چون نزدیک به عرصه های دینی ما است. اما اگر کسی بخواهد وارد عرصه هایی بشود که کاملاً جدا است، مثل بعضی از رشته های تجربی و فنی؛ در اینجا دیگر روحانی بودن سنخیتی با آن رشته ها ندارد. در اینجا وجهه اولیه ای که مردم از نظر اجتماعی می بینند، این است که این ورود غیرتخصصی است. مگر اینکه بعداً درستی این ورود کاملاً ثابت شود و برای مردم روشن شود. همانطور که ما برای پلیس یک جایگاه خاصی در نظر می گیریم، برای یک پزشک هم همینطور و اگر بخواهد به امر تجارت وارد شود، از نظر اجتماع و هنجارهای اجتماعی نامطلوب است، روحانیت هم یک جایگاه و شأن اجتماعی دارد و باید مبلغ دین باشد. عرصه های نزدیک به دین که می‌تواند به مردم کمک کند، مثل مباحث انسانی، باز هم قابل قبول است، اما عرصه های خیلی دورتر که سنخیتی با مأموریت روحانیت ندارد، می تواند همان ورود در عرصه های غیرتخصصی باشد.

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.